بهمن آبادخبر

ساخت وبلاگ
امروز غار حرا آغوش کشید و پیامبر اعظم را در بر گرفتفروغ ستاره ای به درخشید و آتشکده خاموش شد و کنگره ای را که نشان از بی عدالتی داشت فرو ریخت و محمد(ص) بار سنگین مسؤلیت را به دوش کشیداینجا جبل النور است مدت هاست مردی در سکوت و تنهایی و در حالی که نگاهی به آسمان دارد با معبودش نجوا می کند و عظمتش را می ستایدناگاه صدایی از آنسو، فضای سکوت غار را می شکند فرشته وحی نزد محمد(ص) می آید با صدایی ملایم و دلنشین می گوید؛ اقراء باسم ربك الذي خلق ..." بخوان، به نام پروردگارت، پروردگاري كه تو و همه انسان‌ها را خلق كرد، بخوان و او را به بزرگي ياد كن، كسي كه به تو خواندن را آموخت.- بخوانم؟ چگونه بخوانم در حالي كه خواندن نمي‌دانم!...محمد(ص) با حال مضطرب به خانه بر می گردد؛و آنچه را در غار حرا و در مسیر آمدنِ به خانه برایش روی داده بود برای خدیجه بیان کرد؛خدیجه! من در حالی به خانه بر گشتم که می دیدم درختان و گیاهان مرا تعظیم می کردند.خدیجه عرض می کند: اطمینان دارم تو پیامبر و فرستاده خدا و برترین بنده ی خداوند هستی.بعدها پیامبر(ص) فرمودند: من آن سنگی را می شناسم که قبل از نبوت و بعد از آن به من سلام می کرد،در زیر درختی نشسته بودم تمام شاخه های آن در خت به سوی من خم شدند...نخستین کسانی که همه ی گفته های محمد(ص) را بدون کمترین تردید تأیید کردندخدیجه(س) و حضرت علی(ع) بودند.در عصر جمود فکر و اندیشه و تعصبات جاهلییت، وقتی پیامبر به امر خدا می خواهد رسالتش را علنی کند باز این خدیجه و علی(ع) هستندکه با وفاداری رسول خدا (ص) را یاری می کنندو در چنین عصری تنها سلاح و صلاح حضرت(ص) اخلاقِ خوش و رفتار و کردار و امانت داری اوست که دوست و دشمن اذعان دارند محمد(ص) سرمشق همه ی خوبی ها و اسوه اخلاق حسنه است.ع بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

پسر خوب است یا دختر؟کاش به جای دختران، خداوند مرا پسری داده بود...مقایسه کردن خود با دیگران یعنی سوزاندن خوبی و آرامشی که همان دیگران حسرت داشتنش را می خوردندخداوند نعمت هایش را بین بندگانش عادلانه و عالمانه تقسیم کرده که روز قیامت جای هیچگونه اعتراضی وجود نداشته باشدفرزند یا فرزندانی از جنس پسر یا دختر عطا فرمود که هر کدام مایه نعمت و رحمت هستند ولی بنده ی نا سپاس با دیدن پسران اقوام، جوجه ی یک روزه همسایه را بوقلمون می بیند و در دل آرزوی پسر می کند!مرد ناشناخته گفت: خداوند به کسی دخترانی عطا کرده بود که به اصطلاح امروز هر کدام از آن یکی بهتر بودند ولی او با اصرار و دعای فراوان از خداوند پسر می خواست خداوند دعای فراوان او را مستجاب کرد و به او پسر داد با تولد پسر فضای خانه پر از هلهله شادی شد پدر سفره ای گسترد و چندین روز به خویشان و دوستان و همسایگان طعام داد پسر رفته رفته به رشد جسمی رسید و توانمند شد و رو بروز توان پدر و مادر کاهش یافتولی همه چیز به خوبی پیش نرفت و آرزوی پدر که می خواست پسرش عصای دوران پیری اش باشد ممکن نشد و بلای جان او شدتا این که آبروی چند ساله والدین در معرض گردباد رفتار پسر قرار گرفت و این بار گفتند: خدایا ما از دعای خود برای تولد پسر پشیمانیم الهی او را از ما بگیر و دختران مان را در پناه لطف خودت سلامت بدار...مرد ناشناخته گفت هم اکنون یاد حکایت حضرت سعدی افتادم که می فرماید:مهمان پیری شدم که مال فراوان داشت و یک پسر خوبروی و صاحب جمالپیر می گفت من از مال دنیا همین پسر برایم کافی استگفت در ختی در این وادی هست که زیارتگاه عموم است من شب های درازی پای آن درخت دعا کردم و بخواب رفتم و دخیل بستم تا خدا این پسر را به من بخشیدپسر که این شن بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

ارتباط ‌سقط جنین با کفران نعمتگاهی نداسته نعمت خداوند را پس می زنیممرد ناشناخته گفت:هرگز هدیه خداوند را بر نگردان وقتی می گویی کاش جنس فرزندم پسر یا دختر بود بی آنکه بدانی کفران نعمت کرده ایفرهنگ شکر گزاری را در تفکرت به وجود آر تا هر نعمتی در نظرت بزرگ آیدوقتی درباره داشته‌های خود بی‌تفاوت باشی و برای آن‌ها ارزش قائل نشوی،آسمان و زمین نیز در قبال تو بی‌ تفاوت عمل می‌کنند ولی اگر سپاسگزار باشی از مشاهده ی برکات و فراوانیِ زمین و آسمان که به‌‌طور غیر‌منتظره وارد زندگی‌ ات می شوند شگفت‌ زده خواهی شد.دوران جاهلیت دختر داشتن را ننگ می دانستند روز قیامت همان دخترهای زنده به گور شده به صف می شوند و حق خواهی می کنندکسانی که بی دلیل و بنا حق و از ترس فقر سقط جنین می کنند روز قیامت همان کودک سقط شده سعی می کند به دامان مادرش بر می گردد و حتی او را مادر صدا می زند تصور کنید مادرِ آن کودک، افزون بر پاسخگویی به خداوند چه حال بدی از شرمساری خواهد داشت!روز قیامت اگر آن کودک از پدر مادرش بپرسد چرا؟...جواب اقدام کنندگان به سقطِ بی دلیل و غیر شرعی چه خواهد بود؟بدا به حال کسی که اجر و پاداش حمل کودک و مقام والای مادر بودن را از خود گرفته استبنا به روایات، اجر و پاداش زن باردار از زمان بارداری تا زمان زایمان مانند رزمنده استپیامبر اعظم(ص) فرموده اند: زن حامله با اینکه غذا می‌خورد اما اجر و ثواب روزه را دارد و گویی مدام در حال نماز استزن باردار اجر کسی را دارد که با مال و جانش در راه خدا جهاد می‌کند.زن حامله در حین حمل کودکش مجاهد راه خدا محسوب می شود و هر کس در حین جهاد از دنیا برود اجر شهید را دارد و اگر حق‌الله و حق‌الناس را بجا آورده باشد طبق روایات، مقام شهید را دارد و می تواند شفاعت کن بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 14:52

جناب برج!امروز وقتی تصویرت را در کانال دیدم خواستم برایت نامه بنویسممی دانم بار سنگین تنهایی و غربت بر پیکره ات سنگینی می کندشاید هر گز تصور چنین روزهایی را نداشتی که تو را تنهای تنها در میان باد و باران و بوران یکه تنها واگذارند و بگذارندمن به سهم خود روز بعد از ورودم به بهمن آباد جویای حالتان هستم و به دیدن تان می آید شاید به خاطر داری بارها از تعداد و نشانِ کارگران ساده پرسیدم و از نام و استاد زبردستی که ماهرانه و مهندسی و حساب شده تو را بالا برداز قراولانی پرسیدم که نوبت کار و کشیک بودند همان ها که بیدار بودند تا نا مردمان و حرامیان (راهزنان) با شبیخون شبانه دست آوردهایشان را به غارت نبرند من پرسش های فراوانی داشتم و دارم که بی پاسخ مانده استمی خواهم چگونگی ارتباط نگهبانان را در دل تاریکی شب و هنگام احساس خطر بدانم همچنین از رمز و علامتی که با بالا و پایین بردن فانوس به یکدیگر خبر می دادند و یا وقتی خطر جدی تر می شد برای چند لحظه فانوس را خاموش می کردند تا نگهبانان برج های دیگر به اهمیت خطر پی ببرندولی این را می دانم وقتی فتیله های فانوس ها را بالا می بردید و فانوس را بر بلندای برج قرار می دادید به معنای رفع خطر حمله بود و حالت قرمز از بین می رفتجناب برج!تو بر بیکسی و تنهایی خود دل مسوزان که آدم ها نیز به این گرفتاری دچار شده اندسال هاست شب نشینی و با هم نشینی و درد دل کردن و چای خوردن زیر کرسی داغ و شب چره های ساده و خنده های معنا دار و دلسوز هم بودن و نگاه های چهره به چهره و خواندن کتاب امیر ارسلان و شاهنامه و... از بین مان رخت بر بست این روزها اگر هم در جمع باشیم تنهای تنهاییم البته برای این که متهم به درغگویی نشوم معمولا" هنگامی که مرگ یکی از ما فرا می رسد همه ی فامیل بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

مرد نا شناخته و سخنان طلاییاز زندان گذشته بیرون بیادر بهمن آباد وقتی بحث و گله ای پیش می آمد کسی با صدای بلند می گفت: بر گذشته صلوات بفرست یعنی گذشته ها گذشتهاگر در گذشته شنا کنی بی آنکه بدانی غرق می شویهر کس مالک اکنون خویش است این قدر مگو کاش می خریدم و کاش نمی فروختم و کاش چنین و چنان می کردم به کار بردن این واژه ها تو را از توکل و تدبیر و تلاش و تفکر باز می دارد و افسرده خاطر و دل مرده ات می کندکشاورز بهمن آباد اگر هر روز که به صحرا می رود به جای شکر کردن بگوید کاش فلفل نمی کاشتم و کاش زیره می کاشتم کاش زمین بالا را سِبِس مِکِردُم و کاش...بی شک از رویش و قد کشیدنِ محصولش لذت نمی برد.به سنت های پابند،پای بند مباشسنت های پابند، تنها خاطرات پوسیده ای است که در حافظه ات یک اگاهی به جای گذاشته اند و خود در قبرستان عبور زمان آرمیده اند آینده نیز تنها پیش بینی موقعیتی است که با آگاهی اکنون تو فرض میشود. خیر تو بینِ بودنِ بین گذشته و آینده استهرگز با سنت های مردم مبارزه مکن اگر قومی را دیدی که سنت هایشان حسنه است ولی توافقی با نگاه تو ندارد آن را بپذیر و با لجاجت آن را مخالف دین قلمداد مکنشهید مطهری در این باره نوشته است: یک سلسله آداب و رسوم میان مردم هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جایی خراب می‌شود و نه جایی آباد و اگر ترک هم بکند همین طور...امام علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر با عنوان والی مصر درباره نحوه برخورد با آداب و رسوم رایج در میان مردم آن سر زمین نوشته است:قانون پسندیده‌ای را که مورد عمل پیشینیان بوده و هم بستگی مردم را در پی داشته و امور اجتماعی مردم بر محور آن سامان یافته است، نقض نکن و قانونی را که به سنّت‌های پسندیده گذشتگان زیان برسان بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

تعارف های معمول و غیر معمولمرد نا شناخته گفت: به خانه ی یکی از بستگان دعوت شده بودم سفره گستردند و آنچه از صفای دل و عمق محبت شان بود بر روی سفره گذاشتند همه ی نعمت ها در دسترس بود به محض گفتن بسم الله جناب میزبان وارد تعارفات غیر معمول خود شد وی برای هر کدام از نعمت ها تعارف ویژه ای می کرد من که می دانستم هیچ ملتی به اندازه ما ایرانی ها در گیر تعارفات غیر اصولی نیست تنها به تشکر از ایشان اکتفا می کردممرد نا شناخته گفت: همه ما وقت و نا وقت و خواسته یا نا خواسته درگیر این تعارفات می شویم. بارها پیش آمده با ابنکه امکانات و وقت و آمادگیِ پذیرایی از مهمان را نداریم اما به دوستان و آشنایان و رهگذران تعارف می کنیم ،که مهمان ما شوند. تعارف تنها بر سر زیاد خوردن نیست که بارهای دیده ایم برای ورود و یا خروج از یک مکان بر سر اینکه چه کسی جلو بیفتد پافشاری می کنیم هنگام خرید از یک فروشگاه و یا یک مکان عرضه خدمات عمومی، فروشنده ای که حاضر به کمترین تخفیف نشده، وقت گرفتن پول به کرات از واژه قابل ندارد استفاده می کندجدای از اینکه ممکن است تعارفات برای برخی خسته کننده باشد ولی بدیهی است که ما خواسته یا نا خواسته تعارفات را نبدیل به فرهنگ کرده ایم تا جایی که اگر به مهمان تعارف نکنیم گمان می کند حرمت ویژه ای برایش قائل نشده ایم و چون اینگونه تعارفات در فرهنگ ما نشانه احترام گذاشتن به طرف مقابل است و در عرف نیز امر رایج و پسندیده ای تلقی می شود و لو رنج مهمان را در پی داشته باشد باید تعارف کنیم حتی دیده و شنیده شده چنانچه شخصی از این رویه تبعیت نکند، انگار یک قانون اجتماعی را نقض و به مهمان کم محلی کرده استجا دارد از تعارف های عمیق مرحوم حاج اسدالله حاج صالح یاد کنیم که سر کوچه می ایستاد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 19:31

از قدیم گفتن حرف خونه رو نباید بین مردم جار زد ولی چند وقتی است فکرم مشغول شده و با خودم میگم من کجا و اینجا کجا؟اصلا" چرا باید اینجا باشم؟دوست عزیز! چون می دونم این بخش از نوشته ی من به دردت نمی خوره می تونی از خوندنش صرف نظر کنی و وقت نازنین خودتو هدر ندی آخه سر نوشت من حکایت غریبی است حکایت یک آواره ی دربدر، آواره ای که می تونسته زندگی عالی و بی دغدغه ای داشته باشه ولی به خاطر اشتباه پدر و مادرش تمام آبرو و داشته های مادی ومعنویش که خیلی ها حسرتشو می خوردن ازکفش رفته و دستاویز این و آن قرار گرفته. می خوام راحت تر درد دل کنم آره من دارای خونواده ای بودم با پیشینه ی عالی، گرچه از سواد و دانش مادرم چیزی نمی دونم ولی پدرم عالم به همه ی علوم وافضل فضلا بوده. آنطور که شنیدم پدرم نه به تعبیر امروزی ها زن زلیل که حرمت و احترام خاصی برای مادرم قائل بوده تا جایی که روی حرفش حرف نمی زده، شاید به همین علت بعضی ها با کنایه میگن بابات از خودش اراده نداشته.پدر و مادرم از نظر دارایی و روح و روان در وضعیت بسیار خوبی بودن،یک باغ بسیار بزرگی داشتن که سرشار بوده از میوه های رنگارنگ و مناظر با شکوه و مفرح و آبشارها و نهرهای آب گوارا و دل انگیز که توانِ گفتن و شمردن نیست،جونم برات بگه، پدر ومادرم به دور از ذّره ای اختلاف وکمترین نگرانی وناراحتی در میان باغ و بر لب جویبارها عاشقانه ترین ترانه زندگیِ آرام و بی دغدغه رو می سرودند وزمزمه می کردن،اونا عاشق همدیگه بودن به همین خاطر لحظه ای تنهایی و یا دوری ازهم رو تحمل نمی کردن،ولی این عاشقی ودوست داشتن، چندان دوام نیاورد وکام شیرین آن دو که از شهد اشربه ها شیرین کام شده بود تلخ و باغشون مصادره و هر دو اخراج شدن،تا جایی که بد بختی و تلخ کامی هاشون دا بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 85 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06

ز یک بیدار دل صدمرده دل بیدار می گرددکه عالم را دهد خورشید عالمتاب بیداریلحظه ها با شتاب می گذرند گویی حرکتِ زمان با پلک های چشمانم هماهنگ شده است.قلبم تلمبه خانه ی است که بدون دخالتِ من وظیفه ی خون رسانی را انجام می دهد.شتاب زمان را نمی توانم اندازه کنم او همچنان می دَود و رَد پایش را در چهره و رخسارم به جا می گذارد و بی توقف می روددر حالی که من همچنان درخواب غفلت، گیج و مبهوتم آینه مرا به تماشای خودِ خودم وا می دارد جدای از این چروک های رخسارم یا همان ردِ پای زمان با من سخن ها دارند شوربختانه در هیاهوی روزگار، راهم و جایم را گم کرده ام تردیدی نیست گم کرده راه به جای جهلِ خویش دیگران را در گم شدنش سهیم و شریک می داند کسی که خودش را به خواب زده باشد زیان های بیشماری را بر خود تحمیل کرده و اگر خوابش طولانی و فکرش غیر فعال باشد وا مصیبتا.آینه گاه از روی دلسوزی مرا خود بین می کند و گویی می خواهد بگوید: سر بر گردان و به تماشای راه طی شده ات بنشین و با تفکر به چراهایی که هر روز تو را درگیر خود می کنند پاسخ ده؛از کجا آمده ای و کجا هستی و چرا هستی و به کجا می روی و آنانکه بودند کجا رفتند و چرا نیستند؟ چقدر می خوابی؟ مگر نمی گفتی خواب بر عاشقان حرام بود/ خواب آنکس کند که خام بوَد؟اینجا جای خواب و ماندن نیست وقت رفتن و هجرت است، هجرت از کجا؟ هجرت از خود....حتی زمان سکوت هم نیست که وقت گفتن است،مگر نه این که سکوت بیجا چون سخن بجا نا صواب است؟ و مگر نه این که خواب غفلت...بیدار شو بر خیزعمر تو بگذشته از پنجاه سال؟ یا بودی در خواب یا در قیل و قال!بر خیز که قافله ی عمر و قافله یاران رفتند و تو یا در خواب مانده ای و یا خود را به خواب زده ای که هر دو خسران است جهد کن جهد که وقت من و تو در گذ بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06

گاهی به طنز گفته می شود اگر مردگان را کالبد بشکافند درونشان پر است از حسرت و ای کاش ها یعنی هرکس از دنیا رفته کارهای ناتمام و حرف های ناگفته ای داشته که می خواسته روزی جبران کند اما افسوس که اجل مهلتش نداد و حسرت به دل از دنیا رفت.با این رویکرد کسی نیست که واژه ی ای کاش را به کار نبرده باشد بارها شنیده ایم یا گفته ایم؛کاش نمی رفتمکاش می رفتمکاش نمی گفتمکاش می گفتمکاش می خریدمکاش نمی خریدمکاش با فامیل وصلت نمی کردمکاش با فامیل وصلت می کردمکاش فرندانم همه دختر بودندکاش همه ی فرزندانم پسر بودندکاش مشورت نمی کردمکاش با کسی مشورت کرده بودمکاش تهران نمی رفتمکاش برای زندگی تهران می رفتمکاش با فلانی رفیق نمی شدمکاش با آن یکی رفیق می شدمکاش جوابش را در جمع داده بودمکاش گذشت کرده بودمکاش درس می خواندم و برای خودم کسی می شدمکاش هر گز درس نمی خواندمکاش جایی دور از همه زندگی می کردمکاش در کنار دوستانم بودمکاش سفره دلم را برای این و آن باز نمی کردمکاش کسی بود تا با او درد و دل می کردمکاش برای انتخاب رشته تحصیلی ام مشورت می کردمکاش خودم تصمیم می گرفتم و مشورت نمی کردمکاش به خواستگار اولم جواب مثبت داده بودمکاش دست پاچه نمی شدم و به اولین خواستگارم جواب نداده بودمکاش ها و حسرت ها روستایی و شهری و کشاورز و کارمند و درس خوانده و درس نخوانده نمی شناسداین هم زبان حال یک کشاورز؛کاش زمینِ دستِ بالا زیره بودکاش زمینِ زیرِ بُردَه پنبه بودکاش به جای جو گندم کاشتمیا به جای پنبه فلفل کاشتمکاش زمینِ اُ وَ بَند می شد سبوسکاش داشتم اُردک و مرغ و خروسکاش سیل هر گز نرفتبی در قناتکاش می شد داد،کاریز را نجات کاش باغ ها مان همه آباد بودکاش دل هامان ز غم آزاد بودکاش نگفتیم از جدایی و طلاقکاش از بودن بگف بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06